هرچند اینشتین متخصص تعلیم و تربیت نبود، اما اهمیت بسیاری برای این موضوع قائل بود و به مناسبتهای مختلف دیدگاههای خود را در این مورد مطرح میکرد. او که خود از مدرسه گریزان بود و شیوهی آموزشی مرسوم را که بسیار خشک و خشن بود کاملا اشتباه میدانست، در تمام عمر سعی کرد اولیا و مربیان را تشویق کند که روشهای انسانیتر و صحیحتری برای آموزش و تربیت در پیش بگیرند. او با هرگونه اعمال زور و تنبیه در آموزش مخالف و معتقد بود که «بدترین چیز برای یک مدرسه آن است که روش کار خود را بر ترس، زور و قدرتنمایی ساختگی استوار کند. چنین روشی ویرانگر احساسات سالم، صداقت و اعتماد به نفسشاگردان خواهد بود
اینشتین با کودکان دوستی نزدیکی داشت. او در هنگام معاشرت با کودکان، خود را در سطح آنها قرار میداد. به عقیدهی او روح یک طفل، دستنخورده و دوست داشتنی، شاداب، انعطافپذیر، صادق و پرشور است، زیرا هنوز زیر فشار قراردادها در نیامده و خدشهدار و دگرگون نشده است. از همین روست که کودک بیآنکه از نادانی خود شرمنده باشد، آشکار و بیپروا پرسشهایی را مانند سیل بر زبان جاری میکند. اینشتین برای آشنا کردن کودکان با قوانین شگرف طبیعت، خود را توانا و ورزیده میدانست. عبارات و اصطلاحاتی را میپسندید که هم دقیق و روشن و هم درخور فهم کودکان باشد. به عقیدهی او علت بیخبر ماندن بسیاری از مردمان باهوش وبااستعداد از این جهان شگرف، آن است که علم را به شیوههای آموزشی خشک و پوسیده به دانشآموزان آموزش میدهند. در اینجا به بررسی ۱۰ توصیهی او که میتواند برای تربیت و آموزش کودکان و نوجوانان الهامبخش و مفید باشد، میپردازیم.