پیشتر حرف از کمبود مدرسه بود، از مدارس سه شیفته و چهار شیفته، از کمبود شدید معلم و از تنگنای گلوگیر امکانات در مدارس؛ حالا هم گرچه اوضاع بهتر شده، مدارس نوساز به همه جا سرک کشیده و معلمان تازه نفس در مویرگهای کشور تزریق شده ولی باز هم حرف از کمبود است، حتی در جلسه علنی مجلس که وزیر جدید آموزش و پرورش سعی میکرد از نمایندگان خانه ملت رای اعتماد بگیرد.
دانش آشتیانی البته فقط همان حرفهای وزرای قبلی را تکرار میکرد وقتی که گفت وزارتخانهای که قصد کرده در بالاترین کرسیاش بنشیند مثل یک موزه مقدس دستنخورده باقی مانده وهرکسی که آمده فقط گوشه و کنارآن را کم و زیاد کرده است. او این را هم گفت که از بودجهای که سالانه به آموزش و پرورش میرسد5 /98 درصدش صرف حقوق پرسنلی میشود و 5/1 درصد باقیماندهاش که امسال 400 میلیارد تومان است میماند برای هزار و یک کارنکرده در نظام آموزشی از جمله برای کیفیت بخشی به سیستم تعلیم و تربیت.
تصویری که او ازآموزش و پرورش در ذهن همگان ساخت گرچه تازگی نداشت اما ساختاری سنتی و پرمشکل است که بیش از همه دانشآموزان را تحت تاثیر قرارمی دهد، کودکان و نوجوانان و جوانانی که آمدهاند درخانه دوم درس زندگی بگیرند و امروز روز آنهاست.
حرف بچهها را نمیشنویم
مدرسه در تسخیر بزرگترهاست، آنها فرمان میدهند و اطاعت میخواهند؛ خانه هم در تسخیر بزرگترهاست که بازهم فرمان میدهند و مشتاق اطاعتاند. این گونه خانه و مدرسه جای تنگی برای بچهها میشود، دو فضا که حرف دانشآموز را نمیشنوند و اگر میشنوند با سانسور و یکی درمیان.
امین رضا لطفعلیزاده، قائممقام اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان که مراودهاش با دانشآموزان همیشگی است، اما میگوید این شنیده نشدنها و این نیازهای پاسخ داده نشده بالاخره یک روز از جایی سر باز میکند، به تعبیرش، روزی درشرایطی بد و زمان و موقعیتی نامناسب.
او میگوید نیازبچهها فقط درس خواندن نیست، بلکه حرف زدن درباره آنچه میخواهند و دوست دارند در کنار تخلیه هیجانات و انرژی انباشته درونشان، اصلا آماده شدنشان برای زندگی، نیاز اصلی آنهاست که شوربختانه در خانه و مدرسه نادیده گرفته میشود.
حرفهای او حرفهای ابراهیم سحرخیز، کارشناس آموزش و پرورش هم هست هرچند با ادبیاتی متفاوت. او لزوم برقراری جدی خدمات مشاوره را به میان میکشد البته نه تنها مشاورههای تحصیلی که مشاورههای تربیتی، آن هم از دوره ابتدایی که سالهای سرنوشت ساززندگی است. به گفته او در این مشاوره هاست که سفره دل دانشآموزان باز میشود و حرفهایشان شنیده و اینچنین است که احساسات منفی و مثبت انباشته در آنها تخلیه میشود.
اما چون کم گوششنوا و دستی یاریرسان پیدا میشود، دانشآموزان ما تنها ماندهاند با دنیایی از پرسشهای ریز و درشت و چند راهههای ناشناخته و سرهایی که این روزها بیشتر از همیشه روی صفحه گوشیهای تلفن همراه هوشمند خم شده است.
لطفعلیزاده به همین علت است که میگوید چه درخانه و چه در مدرسه اثرات زندگی مدرن برنیازهای دانشآموزان مغفول مانده و در روشهای سلبی تنها سعی شده تا نوجوانان و جوانان از تکنولوژیها دور نگه داشته شوند. وقتی سحرخیز نیز اضافه میکند که در مدارس همواره به علت مشکلات بودجهای، برنامههای پرورشی ازجمله ورزشهای مدرسهای و قهرمانی مهجورمانده، تنها نتیجهای که میشود گرفت پهن شدن سایه کسالت بر سر دانشآموزان در طول دوران تحصیل است، وضعیتی مشکلساز که انگیزهها را ضعیف میکند، علاقهها را میکشد و تصویر مدرسه در ذهنها را خط خطی میکند .
تقویت گروههای دوستانه نسخهای کارساز
کودکان میدوند، زمین میخورند، تنقلات میخورند، دست گردن هم میاندازند و قدم میزنند، نوجوانان توپی شوت میکنند، طنابی میزنند، در صف بوفه از سر و کول هم بالا میروند، دبیرستانیها جمعهای چند نفره راه میاندازند، سر درگوش هم نجوا میکنند، قرار و مدارهای خارج مدرسهای میگذارند و در شبکههای مجازی گروه راه میاندازند تا با این جستوخیزها و تلاشها نیاز به بودنشان با هم سن و سالهای خود را که حرفشان را میفهمند و دنیایی مشابه دارند ارضا کنند.
مدرسه میتوانست جای خوبی برای تشکیل گروههای دوستانه بیخطر باشد، به قول لطفعلیزاده جایی برای تشکیل گروههای امن برای نشان دادن توانمندیهای دانشآموزان و پاسخ به نیازهایی که در دل و جان هر نوجوان و جوان بیتوته کرده است. اما مدرسه تا به حال به این گروههای دوستانه بیخطر بها نداده و از انرژیای مولد و کارسازی که در وجود دانشآموزان انباشته شده استفاده نکرده است. حتی به تعبیر ابراهیم سحرخیز اگر شورا، انجمن یا تشکل دانشآموزی هم تشکیل شده، برنامهریزی شده و آیندهنگر نبوده و نتوانسته از ظرفیت عظیم دانشآموزی برای پیشبرد مقاصد آموزشی و تربیتی استفاده کند.
به همین دلایل است که میگوییم نیازهای دانشآموزان بر زمین مانده و مشکلاتشان که فقط درسی و آموزشی نیست درمان نشده، درحالی که اگر دانشآموزان ساماندهی شوند، باور کنند که در اداره امور مدرسه نقش دارند و به عنوان یک عنصر مسئولیتپذیر از آنها توقع میرود، رفتارشان بهتر از آن چیزی خواهد بود که هست.
مدرسه کم داریم، هنوز مدارس دو شیفته آزارمان میدهد، همچنان کلاسهای کپری روی زمین علم است، آموزشهایمان مخزنی است و متکی بر نمره و محفوظات، اقتصاد آموزش و پرورشمان ورشکسته است و کل این تشکیلات دچار خمودگی و فرسودگی است؛ همه اینها درست، ولی اگر فقط میتوانستیم شور و نشاط را به مدرسه بیاوریم و افسردگی را از 13 میلیون دانشآموز دور کنیم کنار آمدن با مشکلات ظاهری و فیزیکی آسانتر بود .
تحصیل با لذت، گمشده نظام آموزشی
فاطمه قربان
معاون پیشین وزیر آموزش و پرورش
تعلیم و تربیت مناسب برای هر کشور فرصتی مغتنم است برای توجه به این حیطه در سیاستهای حاکمیتی اغلب کشورهای جهان که جایگاه مخصوصی دارد. در کشور ما ولی از سالهای دور تاکنون کیفیت بخشی به نظام آموزشی اولویت اصلی دولتها نبوده و در نتیجه سیستم آموزشی ما دچار مشکلات ساختاری است، ازجمله این که مدارس فقط شکل و شمایل آموزشی دارند و از برنامههای پرورشی فاصله گرفتهاند. طبیعی است در این فضا به روحیات و احساسات دانشآموزان کمتوجهی میشود و آنها فقط برای یادگیری علوم و انباشتن محفوظات آماده میشوند.
براساس سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، مدرسه باید مکانی برای احساس لذت باشد، جایی که دانشآموزان با رغبت یاد میگیرند و تجربه میکنند نه مثل امروزکه مدرسه جایی است برای طرح مباحث خشک و بیانعطاف. همین است که دانشآموزان اندکی پس از شروع سال تحصیلی دچار روزمرگی میشوند، چون دریافتهاند مدرسه جایی برای تحقق آرزوها و پاسخ به امیال آنها نیست. این مهمترین مشکل و رفع آن مهمترین نیاز دانشآموزان است که اگر برطرف نشود بهداشت روانی نوجوانان و جوانان ما را به مخاطره میاندازد.